مغز ابله | 27 | حافظه | 9 | حافظه‌های مهم

اشتراک وفاداری (ماهی یک چایی)

می‌توانید از محتویات این باکس بگذرید و یک‌راست به سراغ نوشته اصلی بروید. قبل از خرید اشتراک وفاداری، مزایای آن را از طریق این پیوند مشاهده کنید. لطفا تنها بعد از خواندن «مزایای خرید اشتراک» اقدام به خرید کنید.

چگونه حافظه‌های مهم ساخته می‌شوند؟ در خصوص حافظه صحبت می‌کردیم. حالا فرض کنید که قرار است یک شماره‌ی تلفن را حفظ کنید. یک سلسله از شماره‌ها که در حافظه‌ی بلندمدت ما جا خوش کرده. چرا باید دوباره آن‌ها را انکد کنیم؟ با تکرار کردن این شماره، یک پرچم روی این سلسله عددها می‌خورد با این مضمون که «این سلسله از اعداد مهم‌ند و بایستی بتوانید در بلند مدت به خاطرشان بیاوری».

فرض کنید که اطلاعات را بالا می‌کشید، سپس مهر «فوری/مهم» را بر روی آن می‌زنید و دوباره به تیم دسته‌بندی فایل‌ها می‌دهید. این کاری‌ست که مغز با تکرار اطلاعات در حافظه‌ی کوتاه‌مدت انجام می‌دهد.

خب اگر حافظه‌ی بلندمدت ما همه‌چیز را به خاطر می‌آورد، چرا هنوز هم ما فراموش می‌کنیم؟ سوال خوبی بود!

فعلا باور بر این است که حافظه‌های بلندمدتِ فراموش‌شده، از نقطه نظر فنی، هنوز در مغز قرار دارند (به غیر از زمان‌هایی که به خاطر آسیب واقعا نابود شده‌اند). ولی حافظه‌های بلندمدت بایستی از سه مرحله‌ی مختلف عبور کنند، تا به کار آیند و قابل استفاده شوند. ابتدا بایستی که انکد شوند که پیش‌تر در ایلولا در خصوصش گفتیم. بعد بایستی که به خوبی ذخیره شوند (در هیپوکامپوس و سپس در کورتکس) و در نهایت بایستی بازگردانده شوند (یعنی بعد از ذخیره‌سازی احضار و بیرون کشیده شوند). اگر نتوانید یک حافظه را احضار کنید، فرقی نمی‌کند که آن حافظه در مغز شما باشد یا خیر. مثل این است که دستکش دارید، ولی گمش کرده‌اید. شما از نظر فنی صاحب یک جفت دستکش‌اسد ولی خب دستانتان در زمستان از سرما یخ خواهد زد.

بعضی از حافظه‌ها به راحتی احضار می‌شوند چرا که بسیار بسیار مهم‌اند (غالب‌تر، مربوط‌تر و قوی‌ترند). به عنوان مثال، حافظه‌هایی که با یک درجه‌ی زیادی از احساسات کد شده‌اند، مثل خاطره‌ی روز عروسی یا اولین بوسه یا چه می‌دانم ذهن شما الان کجا می‌رود. ذهن خودم هم رفت، ادامه بدهیم… این حافظه‌ها معمولا به راحتی به خاطر آورده می‌شوند. نه‌تنها خود رخداد، که احساسات، افکار و هرچیزی که در آن زمان همراه با این حافظه‌ها کد شده، به راحتی در ذهن متبادر می‌شود.

ولی این‌ها همه دستشان در یک کاسه است. یک خاطره به خاطر احساساتی که با آن همراه بوده و افکاری که پی‌اش آمده راحت‌تر احضار می‌شود. هرچقدر ارتباطات بیشتری بهم پیوند بخورد و با یکدیگر کد شود، احتمالا بالاتری دارد که این حافظه، راحت‌تر بیرون کشیده شود. چون دستاویز به آن زیاد است و مثل آن توپی که مثالش را زدم، هر کدام از این نخ‌های پیرامونش را بگیری، سر و کله‌ی این حافظه پیدا خواهد شد.

روند یکپارچه‌سازی، به خاطر ارتباطات زیاد این حافظه، برچسب «مهم است» را مرتب به این حافظه می‌چسباند و آن را به سایر اطلاعات موجود در مغز پیوند می‌دهد. به عبارتی آن را در بین حافظه‌های مهم قرار داده و روند یکپارچه‌سازی را انجام می‌دهد.

در طرف مقابل، حافظه‌هایی که پیوندهای کمتری دارند، یکپارچه‌سازی عمیقی نمی‌شوند و به راحتی گم می‌شوند.

اولین نفری باشید که نظر می‌گذارد

پاسخ دهید

ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد